مريم گليمريم گلي، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

مریم گلی

آیا باز هم مرا به خانه ات دعوت میکنی ؟

1392/3/21 19:40
نویسنده : مامان فاطمه
580 بازدید
اشتراک گذاری

حسین عشق منی ... 

حسیـــــــــن !

پنجره های طلایی گره شده با عشق برایت سوار کرده اند شاید دلبری کنند مقابل شاه شاهان....

پله پله برایت طلا چیده اند شاید نورپراکنی کنند اطراف نور الله را....

حسیــــــــــن !

عالم را اگر یک پارچه طلا کنند و برایت مرقد بسازند و یک آینه خورشید برایت طبق کنند

باز تنها کسی که می درخشد میان کربلا

میان دل من

میان چشمانم

باز تنها کسی که عاشق میکند مرا, تویی!

و تو میان آن همه طلا و نقره هیچ فرقی نکرده بودی!

    چقدر خجالت کشیدند ذره ذره طلا ها مقابل ارزشت....

و آنجا تنها چیزی که تو را به قلبم وصل میکرد پنجره ها ی مشبک نبودند

نگاه تو بود و اشک من...

 

حسیـــــــــن !

دنیا و آخرت در مقابل گرانبهاییت هیچ انـد

من این را پشت ضریح طلا دیدم !

 

 


حسین جان

نمیدانی چقدر دلم برایت تنگ است

باورم نمیشوددر فاصله ای  قریب به ۳ ماه ۲بار به دیدنت آمدم

نمیدانم چه کردم ...

نمیدانم! من که بنده خوبی نبودم ...

حسین جان کاش روز ولادتت نیز در کنارت بودم .کاش...

یا حسین

امروز با شوهرم حرف شما بود در خانه مان

میدانم دعای که بود که مرا خواندی

 یعنی میشود دوباره نیز کربلاییمان کنی و دستمان را بگیری

سختی راه را و همه جیز را با جان و دل خریداریم

حسین جان

دلم برای قبر مادرت فاطمه نیز دلتنگ است نمیدانم فرصت خواهم کرد که قبر مادرت را نیز زیارت کنم

یعنی میشود من هم بقیع را ببینم یا نه

حسین جان میدانم که میدانی میخواهم دلتنگی هایم را کم کنم

حسین جان

به برادرت ابوالفضل هم سفارشم را بکن ؛مگر نه که علمدارت بود ،و یارو یاورت

حسین جان قطرات اشکم میریزد؛ یعنی مرا به بندگی قبول کرده ای ؟

کاش کربلا بودم کاش برای همیشه در کربلا میماندم ...

 

 پی نوشت ۱:حیسن جان تولدت مبارک

پی نوشت ۲:دلم عجیب هوای کربلا را دارد،  دعا کنید

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم گلی می باشد