يه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند نصیب دشمن مارا نصیب ما نکند
با تو از نابترین لحظه سخن خواهم گفت
دوستت خواهم داشت
هیچ میدانی چیست ؟
لحظه ای نیست که در خاطر من یاد تو نیست . .
دخترک عزیزم سلام
می خوام از دلبریا و شیرین زبونیات بنویسم از اینکه چقد برای منو بابایی عزیزی
از اینکه زندگی برامون بدون تو معنایی نداره
مریم گلی 26 ماهه من
این روزا خیلی ناز و بلا شدی همش در حال راه رفتن تو خونه ای آرومو قرار نداری
یا موش وگربه داری می بینی یا رعنا یاآجراتو تو خونه ریختی یا داری نقاشی
میکشی وچه خوب میکشی یا آلبوم عکسداری میبینی که بیچاره رو
ناکارش کردی و همه عکسای منو بابایی رو از توش درآوردی
شیطون بلای مامانی عاشقتم
اینم از دلبریاش
صبح که از خواب بیدار میشه میگه :مامانی شلام خوبی
وقتی من میرم کلاسو بر میگردم میگه :مامانی دوس دالم بوس کونم
(منظورش اینه که دوستت دارم بوست کنم)
الهی من دورت بگردم که اینقد منو دوس داری
یه روز میخواسم نهار بیارم هنوز سفره رو پهن نکرده بودم بدون اینکه
من چیزی بگم دیدم داره میاد تو آشپز خونه در کابینتو باز کرد سفره رو
برداشت بعدشم قاشق و چنگالو همیشه تو پهن کردن سفره بهم کمک میکنه
اونقد قربون صدقش رفتم الهی من به قربون دستای کوچیکت برم مامان جون
مادر جون و عمه خدیجه جمعه هفته پیش رفته بودن شاهرود که امروز دارن بر میگردن
دلمون براشون یه ذره شده تو که خیلی بهونشونو میگیری
روز شنبه هم به مناسبت ولادت حضرت فاطمه رفتیم دانشگاه پیام نور یه
جشن از طرف فرمانداری بود خیلی خوش گذشت که ازت کلی عکس گرفتم
جمعه هم رفتیم شاهرخت و رفتیم تو باغی که مال بابابزرگت (بابای بابایی که فوت
شدن) بود و کلی توت خوردیم همه بودن جای مادر جون و عمه فقط خالی بود
اینم مریم گلی با یه مشت پر از توت