دخترک 3 سال و 3 ماه و 3 روزه
دخترکم عشق همین خنده های ساده توست
بگذار با خنده های تو عاشقی کنم
سلام عزیز دلم
بالاخره بعد از مدت ها اومدم
با خودم گفتم نباید این فرصت رو از دست بدم تو دوباره ۳ سال و ۳ ماه و ۳ روزت نمیشه
نه مثل سابق حال و حوصله ای هست ونه فرصت خودمو درگیر یه کلاس کردم که هر روز از صب تا ظهر
خونه نیستم هر چند از وقتی که از نت دور شدم دلم واسه دوستام یه ذره شده و با ریست شده گوشیم
شماره هاشونم پاک شده
فرصتی رو که از دست دادم و نتونستم ثبتش کنم روز پدر بود که نشد تو وبلاگت به بابایی عزیز تبریک بگم
شرمنده شوهر عزیزم
در عوض جبران کردیمو حسابی اون روزو خوش گذروندیم با یاقوام ویکی از دوستای خرمشهریمون
دخترک عزیزم به مناسبت سه سالو سه ماهگیت بابایی برات یه دوچرخه بزرگ و خوشکل خرید
چون اون قبلیه خیلی برات کوچیک شده بود
اونقد خوشحال بودی که هنوز نخریده تو پیاده رو سوار شدی و دلت می خواست تا خونه باهاش بیای
اینم عشق خونه ما مریم گلی دوچرخه سوار
به هر کی میرسی پز دوچرختو میدی تا لاستیکاش یکم خاکی میشه میری میشوریش تا دوباره بشه
مث روز اولش براش برچسب گرفتم و چسبوندمشون جلوی دوچرخه
ناگفته ها زیاده دختر عزیزم اما چه کنم که من فرصت ندارم و الانم مهمون داریم قول میدم که
دوباره زودتر وبلاگتو آپ کنم
فعلا عکسارو ببینین تا بعد
شرمنده دوستای گلم که نمی تونم بهشون سر بزنم یعنی فرصت نمی کنم
دخترکم دوســـــــتت دارم