لطف خدا +عکس
عروسک مامان در حال تایپ
دخمل ناز امان در حال قرآن خوندن البته بر عکس
سلام سلام سلام هزار تا سلام به همه
سریع می خوام برم سر اصل مطلب و بدون هیچ مقدمه ای
راستش ما سه روز مشهد بودیم سفر یک هفته ای تبدیل به سه روز شد آخه آقای
شوشو زنگ زد و گفت که بابابزرگ با ابراهیم تو بیمارستانن مامانم دست تنهاس خودتو
زود برسون منم که عصبانیتصمیم گرفتم برم ترمینال که برادر شوهرم گفت که
نمی خواد بری ما همگی فردا میریم روز جمعه ما از مشهد به سمت قاین به راه افتادیم
طرفای گناباد بود که علی آقا بهم قضیه رو گفت اینکه بابام دستش شکسته و تنها بهانه
کشوندن من از مشهد همین بوده وقتی رسیدیم یه راست رفتیم بیملرستان
چشمتون روز بد نبینه دیدم اتاق پر آدم و بیچاره بابام روی تخت اونجا بود که اشکام
ریختو همه چیو فهمیدم بابام از روی پشت بوم خونه بهداشت افتاده بود پایین
آخه بابام بهورزه و همه تاندون هاو شریان هاو رگای بازوی دست بابام قطع شده بود
تازه بالاتر از آرنج دستش با یکی از دنده هاش با انگشت پاش شکسته بود که دکتر
رضایی همه رو پیوند زده بود و بعد یه هفته برا دست بابام پلاتین گذاشت بابام دو هفته
بیمارستان بستری بود و واقعا به خیر گذشته بود
دختر عزیزم خیلی ماشالله هزار ماشالله بزرگ شدی هر روز یه چیز جدید یاد میگیری
وابسته به البوم و عکسای بابایی شدی و ذوق می زنی 13و14 مروادیدتم در اومد مبارکت باشه گلم
فرهنگ لغت جدید مریم گلی
عبا=عباس
نون ننه=غذا
بابا=بابابزرگ
بابایی=بابا
مامانی=من
ممه= مادرجون
کلماتی که به درستی تلفظ میکنه
عمه ,آبه,الو,بده,بیا,بابا,مامان,نون,تاب تاب,
اینقد امیر عباسو دوست داره که برا احوالپرسی می پرن تو بغل همدیگه عباس بهش میگه جیگرتو بخورم الهی
امیر عباس 20 ماه ازت بزرگتره و پسر عمو علی آقاس
دوووووووووووووووووووووستت داریم مریم گلی هم من هم بابایی