مريم گليمريم گلي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

مریم گلی

این روزهای مریم گلی

1390/6/18 12:5
نویسنده : مامان فاطمه
141 بازدید
اشتراک گذاری
سلام  سلام و هزار تا سلام به همه دوستان

تو پست قبلی از بس بی حوصله بودم بی تفاوت از 18 ماهگی دخترک عزیزم گذشتم

منو ببخش دلبر مامانniniweblog.com

روز دوشنبه ساعت 11 با مریم گلی رفتیم خونه بهداشت آخه  واکسن 18 ماهگی

داشت  با کنترل وزن و قد از بد شانسی ما خانومی که مسئول مراقبت کودکان بود رفته بود مرخصی برا همون کنترل وزن و قد مریمی موند برا هفته بعدniniweblog.com

 

واما بشنوید از وااااااااااااااااااااااااااکسن 18 ماهگی کاکل زری مامان:

وارد خونه بهداشت شدیم فکر می کردم این واکسن هم مثل بقیه واکسنایی هست

که تا حالا مریم گلی دردشو تحمل کرده و هیچ به روی خودش نیاورده

خانومه بهمون گفت منتظر بمونین تا بیام  10 دقیقه ای طول کشید تا تشریف آوردن

اول قطره فلج  رو تو دهن مریم ریخت بعدشم شروع کرد به کشیدن مواد  به داخل

سرنگ بمیرم الهی تا مریم سرنگو دست خانومه دید بهم گفت مامانی اووی اوووی

مریمو محکم داشتم تا خانومه رو پاش  واکسنو تزریق کرد  نوبت به خان سوم رسیده

بود واکسن دستش  هم تموم شد و دخترک آروم مامان گریش همه جا رو پر کرده

بود

از خونه بهداشت اومدیم بیرون مریم آروم شده بود داشتیم می رفتیم خونه که یهو

چشم مریم افتاد به پارک

راه می افته به طرف پارک و همش میگه مامان تاب تاب  مامان تاب تاب منم ناچار و نا

گزیر تحت امر خانوم خانوما میگم چشم

آخه کی ساعت 12 ظهر تو این هوای گرم تابستون که مغز  آدم جوش میاد هوس تاب

تاب خوردن میکنه هیشکی نمیتونه باشه جز یه بچه عزیزو دوست داشتنی که

عشقش تاب خوردنه

خلاصه بعد از نیم ساعت با هزار تا وعده و وعید و خریدن بستنی که بهش میگه به به

بردمش خونه سر راه هم براش بستنی خریدم مادر جون منتظر ما تو کوچه وایستاده

بود  رفتیم خونه مادر جون یه کم که اونجا بودیم اومدیم خونه خودمون

 

مریم گلی خوابید بعد از 2 ساعت باگریه از خواب پاشد وقتی بغلش کردم دیدم داره تو

تب میسوزه یه کم هم میلرزید نمیتونست سر پا وایسته بمیرم مامان چقد سختی

کشیدی

با هزار زور و زحمت ارومت کردم بی نهایت داشتی گریه میکردی شبش هم که

همینطور  کمپرس گرم هم  یه کمی فایده داشت 

تا صبح گریه کردی و ما بالای سرت مانور دادیم  این همه درد رو داشته باشین از

فرداش هم سرفه و سرما خوردگی رو بهش اضافه کنین

فردا شبش هم تا صبح چشم رو هم نذاشتیم 

الان هم جیگر مامان در خواب ناز به سر میبره الحمدلله حالش خیلی خوبه سخترین

واکسنش همین بود تا 6 سالگی خبری نیست

niniweblog.com

 خداوندا ، از عشق امروزمان چیزی برای فردا کنار بگذار

نگاهی ، یادی ، تصویری ، خاطره ای..

برای آن هنگام که فراموش خواهیم کرد که روزی چقدر عاشق بودیم . . .

مریم و 18 ماهگی :

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم گلی می باشد