عسلکم چهارده ماهگی مبارک

سلام به دخمل خوشکلم و به خواننده های خاموش این وبلاگ

 امیدوارم دخترم الان که داری وبلاگتو می خونی سالم و سرحال و تندرست باشی البته زیر سایه من بابایی ما همگی خوبیم 

دختر عزیزتر از جونم تو تا امروز 1سال و 1ماه و31روزت کامل شده فردا میری تو چهارده ماهگی خوشکلم مبارکت باشه عزیز دل مامان وبابا

مریم گلی جون به سلامتی هفتمین مرواریدتم دراومد کم کم دندونای کرسیتم داره درمیاد میدونم چقد سخته دارم میبینم که اذیت میشی اما نمی خوای مامانی اذیت بشه الهی من قربون اون مرواریدای خوشکل برم که وقتی انگشت مامانی رو گاز میگیری تا یه ساعت درد میگیره و اثرشون رو دستم میمونه

یه خبر خوب دیگه هم دارم از دو هفته پیش رسما راه رفتن رو شروع کردی دیگه چهار دست و پانمیری و همش دوست داری بدوئی با اونکه روزی هزار بار می خوری زمین

همچنان کلاسای مامانی ادامه داره و منم از پیشت در میرم الهی بمیرم تو هم همش پیش عمه ای دست عمه درد نکنه انشالله بتونیم جبران بکنیم برا نی نی عمه آخه عمه خدیجه یه نی نی تو دلش داره آبان به دنیا میاد هنوز معلوم نیست دختره یاپسر  من با اون که زن داییش میشم ولی می خوام بهش بگم خاله تا عقده ای نشم آخه مامانی خاله نمیشه گلم تو هم خاله نداری

یه خبر (امروز همش خبر بود )نی نی خاله عالیه هم به دنیا اومد دوشنبه هفته پیش مادر جون رفته اونجا ماهم انشالله پنج شنبه میریم شاهرود بچه خاله (البته خاله منو بابایی)پسره اسمشو گذاشتن امیر حسام همون که من می خواستم  از موقعی که تو به دنیا اومدی شاهرود نرفتیم آخرین دفعه ای که رفتیم تو 5 ماهه بودی توی دلم حالا واسه خودت خانومی شدی ماشالله هزار ماشالله دلم خیلی واسه شاهرود تنگ شده برا دوستام مخصوصا سمیرا  

مادر جون مامانی هم برا دستش میره فیزیو تراپی چون قبل عید دستش شکسته بود الان خیلی بهتره شده این روزا زیاد اذیت نمی کنی آخا مادر جون با دایی جواد کنارته دایی مهدی هم که داره میاد اما بد موقع چون می خواستیم براش بریم خواستگاری اما الان که دیگه مرخصیش افتاد تو دهه فاطمیه  میزاریم برا مرخصی بعدیش مادر جون هم 27 همین برج میره مکه آقاجون تنها میشه چون مادر جون از طرف بسیج می خواد بره   

دخملم تو الان خوابیدی منم تازه از کلاس اومدم فنون تدریس داشتیم فردا هم روانشناسی داریم قرار شد بچه هامونو ببریم سرکلاس برا برسی رفتار بچه ها در خونه مدرسه و جامعه منم می خوام ببرمت امیدوارم که اذیت نکنی

عمه فردا ساعت 9می خواد خونش  روضه بگیره که منم باید یه نیم ساعتی از کلاسم بزنمو بیام فردا 12 اردیبهشته اگه شد صبح زود میرم برا استادمون یه شاخه گل می خرم خانوم آذر کیش چون خیلی گل طبیعی دوست داره از همین جاهم بهشون تیریک می گم و از زحمتاشون تشکر میکنم

اینم به افتخار مریم گلی