مريم گليمريم گلي، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

مریم گلی

دلبری ها وشیرین زبونی های دخملی

سلام به همه دوستان مریم گلی دوستان مامانی مریم گلی خلاصه همه خوانندگان خاموشی که میان و میرن و هیچ اثری از خودشون نمی ذارن ببخشید که آپ کردن وبلاگ دخملی یه کم طول کشید دوست داشتم زودتر از اینا بیام و از شیرین زبونی های مریم گلی بگم اما حیف که کلاسا و درسام بهم اجازه نمیدن تا 6 بعد از ظهر کلاس دارم اون دو روزی هم که کلاس ندارم مجبورم کارای عقب مونده هفتگی رو انجام بدم شرمنده مریم گلی مامان و همه دوستای خوبمون منو ببخشید توی این چند روزه اتفاقاتی افتاد از جمله اینکه بابایی مهربون مریض شد و ما رو نگران کرد و همه چی بهم ریخته بود که خدا رو شکر کسالت رفع شد اینکه این هفته کمدت افتاد روی دایی جواد (دایی جواد دقیقا 3سال 10ماهشه)...
28 مهر 1390

ولادت امام رضا +روز جهانی کودک

در باغ ولایت گل خوشبوست رضا / سروچمن گلشن مینوست رضا نومید مشو زدرگه احسانش / زیرا به جهان ضامن اهوست رضا میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت . سلام عیدتون مبارک دوستان عزیز عکس 8 ماهگی مریم گلی   کودکان ،جوانه ها و گلهای زیبای باغ زندگی هستند. روز جهانی کودک را به تمام این عزیزان تبریک می گویم و آرزو می کنم که همه ی ما دردنیایی پر از صلح و صفا و عشق و دوستی گل های باغ زندگی را پرورش دهیم. دنیایی که در آن ازجنگ و دشمنی و جهل و فقر و فساد اثری نباشد   ...
16 مهر 1390

روز مریم گلی مامان

روز دختر برهمه کاربران دختر مخصوصا مریم گلی مامان  مبارکباد تقدیم به همه دختران پاک دنیا : پرسیدم چه طور بهتر زندگی کنیم؟ با کمی مکث جواب داد گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر! با اعتماد زمان حال را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو! ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای بنداز! شک هایت را باور نکن و هیچ گاه به باورهایت شک نکن زندگی شگفت انگیز است در حالی که بدانی چطور زندگی کنی پرسیدم آخر.... و او بدون اینکه متوجه سوالم شود ، ادامه داد : مهم این نیست که زیبا باشی زیبا این است که مهم باشی.. حتی برای یک نفر کوچک باش و عاشق ، که عشق ، خود آیین بزرگ کردنت را می داند. بگذار عشق خاصیت تو ...
7 مهر 1390

سفر 3روزه به مشهد وشاهرود

  سلام به مریم گلی مامان وهمه دوستان عزیز که منتظرن تا یه برگی از خاطرات مریم گلی  ورق  بخوره و پست جدید نوشته بشه بی مقدمه از سفر 3 روزمون میگم که خیلی اتفاقی شد صبح پنج شنبه ساعت 6 از قاین حرکت کردیم 10:30 رسیدیم مشهد که رفتیم خونه دختر عمه شوشو بعد از یک ساعت هم رفتیم فروشگاه95 هر وقت من میام مشهد میرم اونجا هم قیمتش خوبه هم لباساش شیکه و متنوعه  سه چهار دست لباس برا مریم گلی خریدم یه کم هم برای اقای شوشو البته خودش انتخاب میکرد بعد از فروشگاه 95 رفتیم حرم جای همه دوستان خالی خیلی خلوت بود نسبت به یک ماه پیش خیلی خلوت بود زیارت کردیم و رفتیم بعد از ظهر هم رفتیم سر قبر عمه شوشو که 26 روز پیش فوت شده بود  خدا رحمتش کنه که من ح...
مهر 1390

سالگرد تولد من

سلام امروز تولد من بود خیلی عجله دارم داریم میریم جایی شنبه میام این پستو کامل میکنم یه خبر خوب هم برا همتون دارم منو ببخشید بوووووووووووووووووووووووووووس شنبه نوشت : سلام ازاینکه از روز پنج شنبه منتظرتون گذاشتم شرمنده و از همه دوستان معذرت خواهی میکنم مخصوصا دوستایی که برام کامنت گذاشتن همونطور که گفتم پنج شنبه تولد من بود خودمم یادم رفته بود آخه صبحش ساعت 7:30 برام از شاهرود مهمون رسید و منم خواب بودم خاله عالیه با دایی و زن دایی امیر حسین و امیر حسام و علیرضا ساعتای 10 بود که برا گوشیم اس ام اس اومد نه یکی  دوتا یکی از بانک انصار بود که تولدموحسابی و بلند بالا بهم تبریک گفته بود یکی هم از همراه اول  دایی و خاله اینا بهم تب...
24 شهريور 1390

این روزهای مریم گلی

سلام  سلام و هزار تا سلام به همه دوستان تو پست قبلی از بس بی حوصله بودم بی تفاوت از 18 ماهگی دخترک عزیزم گذشتم منو ببخش دلبر مامان روز دوشنبه ساعت 11 با مریم گلی رفتیم خونه بهداشت آخه  واکسن 18 ماهگی داشت  با کنترل وزن و قد از بد شانسی ما خانومی که مسئول مراقبت کودکان بود رفته بود مرخصی برا همون کنترل وزن و قد مریمی موند برا هفته بعد   واما بشنوید از وااااااااااااااااااااااااااکسن 18 ماهگی کاکل زری مامان: وارد خونه بهداشت شدیم فکر می کردم این واکسن هم مثل بقیه واکسنایی هست که تا حالا مریم گلی دردشو تحمل کرده و هیچ به روی خودش نیاورده خانومه بهمون گفت منتظر بمونین تا بیام  10 دقیقه ای طول کشید تا تشریف آوردن اول قطره فلج  رو تو ...
18 شهريور 1390

سفر ناگهانی عمه

غم فراق تو در باورم نمی گنجد زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب ، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختی هاست ، چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم باورم نمیشه که برای همیشه از پیش ما رفتی و بچه هاتو تنها گذاشتی هنوز چشم های پف کرده حسن تو ذهنم هست عمه شوهرم هفته پیش شنبه شب  به دیار ابدی رفت و همه مارو برای همیشه منتظر نگاه و لبخند مهربونش گذاشت ادم خوب و دوست داشتنی بود با اون که عمه من نبود ولی اندازه عمه خودم دوستش داشتم دیابت داشت ولی هنوز میتونست بیشتر از اینا زندگی کنه پسراش هنوز خیلی کوچیکن  خدا بهشون صبر بذه دور از همه 15 سال مش...
12 شهريور 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مریم گلی می باشد